جدول جو
جدول جو

معنی نخل زار - جستجوی لغت در جدول جو

نخل زار
(نَ)
نخلستان. آنجا که نخل بسیار باشد. که خرمابن بسیار دارد:
گر رطب رنگ ناگرفته شد از نخل
نخل کیانی به نخل زار بماند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نخل زار
کویکستان کویک زار نخلستان: گررطب رنگ ناگرفته شدازنخل نخل کیانی به نخل زاربماند. (خاقانی لغ.: نخل)
فرهنگ لغت هوشیار
نخل زار
خرماستان، نخلستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نخ وار
تصویر نخ وار
به شکل نخ مانند نخ
فرهنگ فارسی عمید
(نُ)
بزغاله. نخزان. نخراس. (ناظم الاطباء). بز که پیشرو گله باشد. آن را نهاز نیز گویند. (انجمن آرا). رجوع به نخراز شود
لغت نامه دهخدا
(نَلِ)
درختی که موسی علیه السلام را در وادی ایمن به حوالی کوه طور تجلی انوار حق تعالی بر آن درخت مشاهده شده بود. (فرهنگ نظام) (از غیاث اللغات) (آنندراج). نخل ایمن. رجوع به ترکیب های ذیل نخل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است جزء دهستان اراضی نیزار بخش مرکزی شهرستان قم در 52هزارگزی جنوب غربی قم متصل به جادۀ قم به اصفهان. در جلگه ای بر کنار رود واقع و دارای 355 تن سکنه است. آبش از رود خانه قم و محصولش غلات، بادام، توت، قیسی و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. مزرعۀ باباچنار و چنارسوخته جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
کسی که با نیل رنگ می کند، (ناظم الاطباء)، نیلگر
لغت نامه دهخدا
(نَ)
زمین های نفت دار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
از عالم گلزار. (آنندراج) :
شد صرف نفس بسی درین کار
تا همنفسم شد این نفس زار.
والۀ هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
زمین شور که در آن نمک فراوان باشد. (ناظم الاطباء). شورستان. مملحه. ملاّحه. نمکسار. (یادداشت مؤلف). شوره زار. (فرهنگ فارسی معین) :
چون بیابان سوخته رویش ز اشک شور گرم
چون به تابستان نمک زار بیابان آمده.
خاقانی.
گر نمک زاری شود گیتی به جاست
با جراحت های خندان می روم.
طالب (از آنندراج).
نروید سبزه در هر جا نمک زاری است حیرانم
که خط چون سبز و خرم می کند لعل لب او را.
کلیم (از آنندراج).
، کان و معدن نمک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ نِ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش لنگۀ شهرستان لار. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(نَ لِ عَ)
تابوت. نخل ماتم. نخل محرم. (آنندراج) :
صبح هر روز از صف مغرب برافرازد لوا
تا فلک بندد به نخل خرمی نخل عزا.
شفیع (از آنندراج).
رجوع به نخل و نخل تابوت شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نا خُ)
دهی است از دهستان چارکی بخش لنگۀ شهرستان لار، در 92 هزارگزی شمال غربی لنگه در جلگۀ گرمسیری واقع است و 351 تن سکنه دارد. آبش از چاه و محصولش غلات و خرما و صیفی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(نُ خُدْ)
مزرعۀ نخود. آنجا که نخود کاشته باشد
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
ده کوچکی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ وَتَ / تِ)
دارندۀ دخل. با دخل. رجوع به دخل شود، دخیل. رجوع به دخیل شود
لغت نامه دهخدا
(پِ)
که نخل می کارد. که نخل پرورد. که خرمابن غرس کند. کارندۀ نخل:
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخلبند.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از نمک زار
تصویر نمک زار
جایی که درآن نمک بسیار است شوره زار، معدن نمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمک زار
تصویر نمک زار
((نَ مَ))
جایی که در آن نمک بسیار است، شوره زار، معدن نمک
فرهنگ فارسی معین
رملستان، ریگزار، ریگستان، شن زار، ماسه زار
فرهنگ واژه مترادف متضاد